روزها ، روزهای سوگواری سید الشهدا حسین علیه السلام بود که عملیات مزین به نام “محرم” شده بود ، در عین خوش مستقر بودند ، شب عملیات؛ فرقی نمی کند سرباز مکتب حسین علیه السلام هر جا که باشد ، روح و جانش عزادار مصیبت عظمای حسین بن علی علیه السلام است . مراسم عزاداریشان که تمام شد ، دیگر خواب آن قدرها به چشم کسی نمی آمد ، مگر شورو حال شب عملیات را می شد دوباره پیدا کرد که به دست خواب بسپاری اش؟
درست مثل شام آخر کربلای حسین علیه السلام و اصحابش...
هرکس پی راهی بود تا با خالقش خلوت کند ، حتی عین خوش بی قرار نجوای عاشقانه ی رزمندگان گردان امام حسن علیه السلام از لشگر 14 امام حسین علیه السلام بود...
یکی یکی از سنگرهاشان بیرون می آمدند و هرکس به سمتی می رفت تا جسمش را مطهر کند ، یکی به نماز شب ایستاده بود و بعضی مهیّای غسل شهادت ، دیگری آستین بالا می زد و آن یکی سر بر سجده اشک می ریخت خدایا چه می گفتند با تو؟ وچه کردی تو با آنها ؟
اما نه عین خوش و نه بچه ها هیچ کدام نمی دانستند که تا لحظاتی دیگر قرار است اینجا ظهر روز دهم سال 61 هجری بشود.
دشمن بعثی هرآنچه آتش در توان داشت ، برسرشان باراند و باراند . دیگر نه زمین پیدا بود و نه آسمان ، آتش که فروکش کرد ، عین خوش کم کم آرام شد ، رزمندگان گردان امام حسن علیه السلام سربرسجده ، بعضی در حال وضو گرفتن و عده ای در حال نماز و برخی شان هنگام غسل شهادت ، لبیک شهادت را گفته بودند و افلاکی و آسمانی شده بودند
خانه حماسه و پایداری
[ یکشنبه 92/8/26 ] [ 8:0 عصر ] [ محمد احمدیان ]