مگو که بر سر راهش کمین و گرگ نبود
و گرنه یوسف مان سالهاست امده بود
چگونه منتظرش بود آن که داشت به دوش
هزار تاول تازه هزار زخم کبود
تمام بال و پرت سوخت یانسوخت بگو
کجا کشید سر انجام آتش نمرود
به آن حقیقت برگشت شک نمی کردم
اگر مسیر تو در سنگلاخ نبود
به فرض کفش تو را آب با خود برد جسمت کو؟
چنان تنی به همین سادگی نمی فرسود
اگر چه کار همان زخم های خونین بود
تو هم دلت به همین سر نوشت راضی بود!
و گرنه یوسف مان سالهاست امده بود
چگونه منتظرش بود آن که داشت به دوش
هزار تاول تازه هزار زخم کبود
تمام بال و پرت سوخت یانسوخت بگو
کجا کشید سر انجام آتش نمرود
به آن حقیقت برگشت شک نمی کردم
اگر مسیر تو در سنگلاخ نبود
به فرض کفش تو را آب با خود برد جسمت کو؟
چنان تنی به همین سادگی نمی فرسود
اگر چه کار همان زخم های خونین بود
تو هم دلت به همین سر نوشت راضی بود!
[ جمعه 86/4/8 ] [ 5:16 عصر ] [ محمد احمدیان ]