سر ستون تیر خورد تو پهلوش نمی دونستم باید چیکارش کنم رهاش کنم با آب اروند می رفت تو دل عراقیها بخوام زخمش رو ببندم مگه وسط آب می شد
فقط گرفته بودمش و گیج چاره ای نداشتم بوارین سقوط نکرده بود بردمش سمت ام الرصاص به خورشیدی ها و سیم خاردارها گیرش دادم تا خط شکسته بشه بیام سراغش
[ چهارشنبه 94/10/9 ] [ 7:15 عصر ] [ محمد احمدیان ]