يه چيز ديگه...
اينطور كه متوجه شدم غم جا موندم از قافله دوستان و عزيزان شهيدتون خيلي اذيتتون ميكنه
جايي خوندم :شخصي از جناب سلمان پرسيد چرا اينطور زندگي ميكني؟ پاسخ داد چون من بنده خدام و در بنده خدا،هر وقت آزاد شدم حق دارم آزادانه زندگي كنم...بنده آني كه در بنده آني...بنابر اين اگه خدا صلاح دونسته شما باشيد ،درسته دردناكه موندن تو اين دوره و غريبانه زندگي كردن اما گر عشق حرم باشد سهل است بيابانها...شماها و امسال شما عزيزان بايد ميمونديد تا امروز مارو آگاه كنيد و از روزهايي برامون بگيد كه لمسشون كرديد ،حسشون كرديد ...تا باورش براي ما راحت تر بشه و تاثيرش عميقتر.
ميدونم خيلي سخته اما هرچه از دوست رسد نيكوست و همينه كه تا الان سرپاتون نگه داشته
ما به نفس شما احتياج داريم تا بدونيم و بفهميم شهدا از آسمون نيومده بودند، همشون خاكي بودند،همشون خودي بودند، از جنس خودمون... و بايد گشت و گشت تا راه و روش چجور آسموني شدنشونو فهميد...پس اجري كه بازمانده هاي جنگ ميبرند يه جور اجر صبر ايوبه و اگه در اين ميون راه رو نشون كسي بدن ،ديگه شهدا هم بهشون غبطه ميخورن ...به شرطيكه از تنهايي و غربت كم نيارن...
براتون دعا ميكنم كه به حق عزيز دل حيدر عليهما السلام شهادت نصيبتون شه.چون راه شهادت رو برامون هموار ميكنيد و دل مولامونو شاد ميكنيد
زمزمه فرج تو قنوت نماز يادمون نره
التماس دعاي فرج
يا زهراي علي عليهما السلام