سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ نشانه خوش آمد میگویم ... این خاکا شمیم سیب حرم داره ، دیگه دل من چی کم داره حالا که با شهداست ، راهی که شروع میشه از کنارشون ، ایشالا تو سایه سارشون مسیر وصل خداست...

ان روز داشت کم کم غروب می شد نزدیک عصر این قدر نیرو با هلی کوپتر خالی کرد و آنقدر
تپه را با خمپاره زد که از دود دیگر تپه دیده نمی شد .
داشتم می رفتم پهلوی خرازی که بگویم برای شب اب برسانند که وسط راه ضد حمله شروع شد .
بچه ها که پشت بی سیم بودند گفتند که آخرین  حرف برهانی (شهید حسین برهانی جانشین گردان)که من هم رفتم خدا حافظ این آخرین حرفش جگر من را آتش زد خیلی دلم می خواست که اون لحظه اونجا بودم پهلویش خدا رحمتش کند تا اخرین لحظه مقاومت کرد و مظلومانه شهید شد .

                                                                                   از دفتر خاطرات شهید عباس قربانی.

 

*ترکش:
       کتاب تپه برهانی را بخوانیم .
       آنها امروز پهلوی هم هستند.
      

      آیا دلمان نمی خواهد ما الان انجا پهلویشان بودیم...



[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 11:38 صبح ] [ محمد احمدیان ]

نظر