سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ نشانه خوش آمد میگویم ... این خاکا شمیم سیب حرم داره ، دیگه دل من چی کم داره حالا که با شهداست ، راهی که شروع میشه از کنارشون ، ایشالا تو سایه سارشون مسیر وصل خداست...

بعد از جنگ کم می شه با دوستانم برم مهمونی ،یعنی وقت هم نمی کردم،اینبار گفتند بچه های قدیمی گردان امام حسین علیه السلام هم هستند،به خودم گفتم می رم دیداری هم تازه می کنم.

رفتم! یکی یکی بچه ها وارد می شدند، بعضی ها رو با نگاه اول می شناختم ، و بعضی رو هم با دادن نشانه و آدرس، و بعضی دیگر رو هم هر کاری می کردم یادم نمی اومد،تا اینکه اون وارد شد ؛ خدایا این کیه !خیلی برام آشناست !نشست رو بروم و با اینکه بعد فهمیدم منو کاملا شناخته فقط نگاهم می کرد و می خندید ،موهاش بعضا سفید شده بود ،کمی هم توپل،متوجه شد دارم بال بال می زنم که بشناسمش ،اومد پیشم.
گفت نشناختیم ؟
گفتم :یه نشونی بده
گفت: کردستان ،
گفتم :کدوم عملیات؟
گفت :پدافندی هزار قله
گفتم :یه نشونی دیگه!
گفت :سنگر کمین! و تا اینو گفت .
گفتم: سعید توئی؟

همدیگه رو بغل کردیم نمی دونم چرا اما گریه به فریادم رسید.

خیلی ازش یاد می کردم خصوصا وقتی از لحظه شهادت شهید محمد پناهی تعریف می کردم و ......!
:سعید چند ساله همدیگه رو ندیدیم ؟
:از سال67 تا حالا !
یادش یه خیر! و مرور خاطرات.......!نمی دونم چقدر طول کشید که!
حاج عباسعلی !فریادش در آومد ای بابا ما هم اینجا هستیما ،یه کم هم ما رو تحویل بگیرید!تازه متوجه شدم ما شام هم خوردیم و باید زحمت رو کم کنیم ،
مهمونی داشت تموم می شد ،با سختی ازش دل کندم شماره تلفنش رو گرفتم تا دیگه گمش نکنم .

در حالی که داشتیم از هم دور می شدیم پرسیدم راستی سعید درس رو چیکار کردی ؟

قیافه ای گرفت و گفت: شکر خدا لیسانس گرفتم .

گفتم: ماشاالله ،خوشحالم کردی،امثال شما باید درس بخونند و تموم پست های کلیدی این مملکت رو دست بگیرید،این مردم به امثال شما نیاز دارند ،کسانیکه در اون هشت سال امتحان پس دادند .و یه سخنرانی مبسوط پیرامون استفاده از نیروهای ارزشی تحصیل کرده امتحان پس داده در پست های حساس و کلیدی این مملکت ....
تا صحبتم تمام شد .
پرسیدم: خوب حالا چیکار می کنی ؟
گفت: درب خونه خودمون یه مغازه لبنیاتی زدم!!!!شکر خدا بد نیست امورات زندگی می گذره.!!!!
خدا حافظی کردم و جدا شدم نشستم داخل ماشین رادیو رو روشن کردم ساعت 12 شب اخبار می گفت و از محاکمه جاسوس اسرائیل.

یاد سعید ،جنگ،کردستان ،هزار قله،سنگر کمین ،..........!!!

                                                    ************************************
ترکش پست:

*از اینکه دیر به دیر انجام وظیفه می کنم عذر می خواهم آخه دسترسی به اینترنت ندارم.
*در این ایام پر فیض رجب من رو از دعای خیرتون محروم نکنید .

*یادش به خیر در چنین ایامی زمان جنگ من محاسن نداشتم ،در فرازهای آخر دعای ماه رجب اونهائیکه محاسن داشتند ،محاسنشون رو می گرفتند و دعا رو می خوندند ،من اکثر اوقات کنار شهید علی جانثاری که محاسن بلندی داشت و بهش شیخ علی می گفتند می نشستم ،حسن هم اون طرفش و به محاسن اون آویزون می شدیم .
حالا هم حسن هم شیخ علی شهید شدند و من ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.



[ چهارشنبه 87/4/19 ] [ 4:23 عصر ] [ محمد احمدیان ]

نظر