عجیب بود سنی نداشت، اما مربیش می گفت از روزی که با شهدا آشنا شده بهم ریخته!
همش احساس گناه میکنه وشرمندگی. بازم به معرفتش خیلی ها ... بی خیال.
اسمش ایمان بود. بچه کرمانشاه.
اول حاج داود دشتی،بعد من باهاش صحبت کردیم تا آروم شد.
اما چرا ازتون مخفی کنم حالا من از بعد آشنایی با ایمان بهم ریختم!
چرا من نصف این بچه معرفت ندارم؟!
ایمان عزیز از شهدا؛ و من امروز از ایمان و ایمانها احساس شرمندگی می کنم!
[ شنبه 86/2/22 ] [ 6:59 عصر ] [ محمد احمدیان ]