• وبلاگ : نشانه
  • يادداشت : شعر جنگ.
  • نظرات : 3 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + غريبه 

    التماس دعا

    التماس دعا

    التماس دعا

    التماس دعا

    التماس دعا

    التماس دعا

    التماس دعا

    التماس دعا التماس دعا

    + غريبه 

    به راستي كه

    اين دل سزاوار ماندن نبود سزاوار ماندن دل من نبود

    اين حرف دل شماست درسته؟

    + رحيم زاده 
    پانزده روزه كه برگشتيم . اما من دلمو جا گذاشتم.جاي قلبم خاليه.اون شب توي اون گودال توي طلاييه جا مونده .تو اون رود هميشه سرد، اروند ،غرق شده، تو رمل هاي فكه فرو رفته. شهدا خودتون بگيد چي كار كنم .ديگه نمي تونم نفس بكشم
    باسلام و عرض احترام خدمت شما دوست بزرگوار
    در جلسه آينده نقد و بررسي وب لاگها روز يکشنبه ?? بهمن ماه جشن انتخاب بهترين وب لاگي که که تا پايان پاييز ?? در جلسات مورد نقد و بررسي قرار گرفته است و همچنين تقدير از ?? وب لاگ نويس برتر در محل آمفي تأتر فرهنگسراي دانشجو برگزار خواهد شد.
    انتخاب بهترين وب لاگ توسط دوستاني که در مراسم شرکت خواهند کرد انجام ميپذيرد.
    اسامي اين وب لاگها در آخرين پست وبلاگ هستند.
    لذا بدينوسيله از جنابعالي جهت شرکت در اين مراسم دعوت بعمل مي آيد.
    پيشاپيش ازحضور گرم و صميمي شما تشكر و قدر داني مي شود .
    وعده ديدار ما : يکشنبه??/??/?? ساعت ?? الي ??
    نشاني: خيابان سيد جمال الدين اسد آبادي ( يوسف آباد ) - خيابان ?? - پــارک
    شـفـق - آمــفــي تــأتــر فــرهــنــگــســراي دانــــشـــجــو
    با تشکر






    فقط همين ..........
    دعاااااااااااااااا
    يازهرا

    سلام

    حاجي ما را كنار اروند از دعاي خودتون محروم نكنيد ترا خدا دعا كنيد يه بار ديگه بطلبن .....

    سلام ادم وقتي ميخوائ حس کني خاک را نشانه را باز کن لمس کن
    + ساقي 

    اگر به دست من افتد فراق را بكشم

    كه روز هجر سيه باد و خانمان فراق

    سلام.

    سلام دل غم ديده ي من رو به غروب زيباي اروند كه آيينه ي دل شيداست و نسيم اون برسونيد كه شايد

    صبا خبر از دل ما به دوست برسونه همان طور كه شما شميمي از كوي يار به جان و دلم به ارمغان آورديد.

    ساقي

    + ساقي 

    < language=java> گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

    بسوختيم در اين آرزوي خام و نشد

    رواست در بر اگر مي تپد کبوتر دل

    كه ديد در ره خود تاب و پيچ ودام ونشد

    بدان هوس كه به مستي ببوسم آن لب لعل

    چه خون كه در دلم افتاد همچو جام و نشد

    به كوي عشق منه بي دليل راه قدم

    كه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد

    فغان كه در طلب گنج نامه ي مقصود

    شدم خراب جهاني ز غم تمام و نشد

    دريغ و درد كه در جستجوي گنج حضور

    بسي شدم به گدايي بر كرام و نشد

    هزار حيله برانگيخت حافظ از سر فكر

    در آن هوس كه شودآن نگار رام و نشد